سایت روشنگران: به مناسبت فرارسیدن عید نوروز بخشی از رمان «خاش و گلبرگهای خشخاش» نوشتهی معبود حسیبی را میخوانید...
آمدن بهار، خوب شدن هوا و تعطیلات نوروز از یک سو و جادهی آسفالتهای که به تازگی راهاندازی شده بود و از طریق آن راحتتر از قبل میشد به شهرهای جنوبی و دوردست بلوچستان و سایر جاها مسافرت کرد از سوی دیگر، پدر را به انجام سفری برای تعطیلات اول سال نو تشویق کرده بود. آنهم سفری طولانی از بلوچستان تا کرمان که البته مقصد دور آن تا حدودی به دوباره پیدا شدن برخی فامیلهای کرمانی پس از سالها فراموشی و دعوت مصرانهی آنها برای تازه کردن دیدارها نیز مربوط میشد... و حالا از خاش به سوی ایرانشهر در جنوب استان سیستان و بلوچستان در حرکت بودیم. راهی که از شهرهای ایرندگان، ایرانشهر، دامِن و... رد میشد. در مسیر خود از کنار مزارع پرآب برنجکاری، رودخانههای پرخروشِ منطقهی دشتیاری، سرباز، طبیعت بسیار زیبای نواحی قصرقند گذر میکردیم و با قولی که پدر داده بود، در صورت امکان شاید از دور با زیستگاه تمساح بلوچستان ایران در منطقهی باهوکِلات نیز آشنا میشدیم.
از این که پس از مدتها برنامهریزی و بارها لغو و تغییردادن جای مورد نظر، بالاخره در حال مسافرت بودیم، شادی در چهرهی همه ما موج میزد...
درح خبر : 1395-12-29 10:28
بازدید : 5697