مونسرا: میدانم. میدانم که میتوانم انتخاب کنم. خود من عاقبت به جوخه اعدام سپرده خواهم شد سرنوشت من از پیش مشخص شده است. همین آزادی انتخاب است که مرا الان بیشتر از خود مرگ شکنجه میدهد. از کجا معلوم که خداوند نمیخواهد مرا امتحان کند؟
هنرپیشه: بنده خوب خدا باز هم فکر کن. به ندای عقلت گوش بده. اگر تو نجات بوليوار را انتخاب کنی شش انسان بیگناه را به دست خودت به کشتارگاه میفرستی.
مونسرا: شش انسان بیگناه! میلیونها بیگناه انتظار بولیوار را میکشند.
مادر: [در حالی که گریه میکند ملايم] من که مادر دو بچه معصوم و بیگناه هستم، من چه گناهی کردهام [مونسرا با دلسوزی و محبت به او نگاه میکند]
هنرپیشه: [متوجه آنها شده است] گوش کن مونسرا شاید ما لایق ترحم تو نیستیم. اما تو به این مادر رحم کن او مادر دو بچه کوچک است یکی ده ماهه و دومی فقط دو سال دارد. برای خرید آذوقه از خانه بیرون آمده است با این تصور که این کار فقط چند دقیقه طول میکشد. در اطاق خود را قفل کرده است و واقعا بچههایش زندانی شدهاند او یک زن بیوه است.