اون اسمش زهرا ست ... شوهر ننه ش بهش نظر داشته ... اون منیروئه ... از بند عباس از بندر عباس فرار کرده که شهر بازی رو ببینه ... اسم اون روناکه ... شب عروسیش فرار کرده ، شوهرش 30 سال از خودش بزرگ تر بوده ... اون لاله ست ...مادرش واسه خاطر هوویی ک سرش اومده خودشو آتیش زده ... اون سلیمه ست ... از بوشهر فرار کرده پدرش اونوتوی قمار باخته ...