من دریافته ام که اکثر مجردها دلشان نمی خواهد مجرد بمانند و خیلی های شان هم حقیقتا از زندگی مجردی بیزارند. با این وجود، برخی م مجردی خود را پذیرفته اند و با همه پیامدهای منتج از نوع زندگی، کنار می آیند. خود من که مردی متاهل هستم، چیزهایی در زندگی مشترکم آموختم که آرزو میکردم ای کاش در دوران تجردم آن ها را آموخته بودم. زندگی مشترک به من نشان داد که چگونه باید شکرگزار زندگی مجردی بود و آن را به چشم اردوی کارآموزی و تمرین، نگریست. من در سال های مجردی ام به درستی آموزش ندیدم و ناچار شدم پس از وصلت، بهای آن را بپردازم. این درس های مهم دیرتر از موعد، داشت ازدواجم را تباه میکرد.
یک بار، آخر شب، قبل از خواب با همسرم بحثی داشتیم درباره این که چقدر آدم مجرد و غمگین در دنیا وجود دارد. میدانید، وقت ها مجردها هر دوی مان را سوال باران می کنند. گفتگوی آن شب مان جرقه نوشتن این کتاب را در ذهنم زد.
در نتیجه، این مکتوب را می نویسم برای همه ی آدم های مجرد و همه آن هایی که دارند مقدمات پایان دادن به روابط سمی شان را مهیا می سازند تا دوباره مجرد شوند. من میخواهم کمکتان کنم تا زیبایی ها و منافع زندگی مجردی را دریابید.