بس ﻧﺒﻮد، ﻫﻤﺎن ﺑﺲ ﻧﺒﻮد ﻛﻪ از ﺧﺎﻧﻪ راﻧﺪه ﺑﻮدﻣﺶ؟ انتقام ﺧﻮد را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدم ...ﻫﻤﺎن ﺑﺲ ﺑﻮد دﻳﮕﺮ !اﻣﺎ ﺧﻴﺮ : ﻗﻮز ﺑﺎﻻﻗﻮز، ﭘﺪرش ﻫﻢ ﻣﺮد نمیﮔﻮﻳﻢ ﻣﺮگ او ﺗﻘﺼﻴﺮ ﻣﻦ بوده اﺳﺖ؛ اﻣﺎ ﺧﻮب ﻣﻦ ﻫﻢ در اﻳﻦ اﻣﺮ ﺗﺎ اﻧﺪازهای ﻣﺴﺌﻮل ﺑﻮدهام؛ ﺑﻌﺪ ﺑﭽﻪ از دﺳﺖ رﻓﺖ؛ حتی ﺧﻮد ﻣﺎرﺗﺎ ﺗﺎ دم ﻣﺮگ رﻓﺖ؛ ﺗﺎزه ﺑﻪ سختی از ﺑﺴﺘﺮ ﺑﻴﻤﺎری ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ این نامردآن آﺑﺮویی را زﻳﺮ خانهی او ﺑﻪ راه اﻧﺪاﺧﺖ! ﻻزم ﺑﻮد آﻧﻘﺪر او را ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻛﻨﺪ؟! «ﭼﻪ کسی اﻳﻦ ﻣﺄﻣﻮریت را ﺑﻪ او داده ﺑﻮد؟ ﻧﺎﻣﺮد! ﻧﺎﻣﺮد! و از زور ﺧﺸﻢ دﺳﺖﻫﺎﻳﺶ را به ﻫﻢ ﻓﺸﺮد.
در اﻳﻦ ﮔﻴﺮودار، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ اﺧﺒﺎر ﺑﺪﺗﺮی میرﺳﻴﺪ. دﺑﺎﻏﺨﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد؛ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ سیستری ﻓﺮار ﻛﺮده ﺑﻮد (و ﻣﺮدم ﺑﻪ او ﺗﻬﻤﺖ زدﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪهی ﺻﻨﺪوق را ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﻴﺐ زده). ﻓﻘﺮ ﺑﺮ در ﺳﻪ زن نگون ﺑﺨﺖ وﻳﻼن می کوفت.
چه کار می توانست بکنند؟ تنها، بی بار و یاور و بدنام شهر.